طلسم قهریمون شکست
سلامممممممممممممممممممممممممممم
وای حالا وحشتناک خوشحالم چون...چون با عشقم حرف زدم باورتون میشه بعد از این همه مدت واسش پیام دادم ونوشتم:
من:سلام زنده ای؟
(چون جواب نداد دوباره نوشتم)
من:میلاد زنده ای؟
اقایی:سلام. خوبم با خوبی بعضیا
من:چه زود بعضیا شدم
اقایی:یعنی قهرم
(اخه خیلی وقته باهم قهریم)
من:من به فدای قهریت,منم دلم واست تنگ شده بود ولی مشکل بود.حالا اشتی؟
اقایی:بابا منو قهر خداییش به هم میایم؟
من:اوممم اره,چون لوسی
اقایی:لوس نبودم لوسمون هم کردی,دیگه چیزی ازش موند
من:بودی خبر نداشتی,امتحان دارم بای
(حالا من اینو شوخی کردم)
اقایی:یعنی عاشق این خداحافظیاتم...به امید باخت استقلال...قربونت...به سلامت...خداحافظ
من:اگه نرم چی؟
(باز جواب نداد عصبی شدم)
من:میلاد
اقایی:جانم
من:باشه خداحافظ,خیلی لوسی,اگه امروز بهت زنگ زدم
اقایی:پروین؟
(دیگه جوابشو ندادم ولی خیلی دوست داشتم بهش پیام بدم ولی جدی جدی امتحان دارم فردا اگه دوباره پیام میدادم تمومش نمیکردم)
اقایی:دلم واسه حاضر غائب کردن مدرسه تنگ شده انگاری بودن یا نبودنم واسه کسی مهم بود...
اقایی:مهم نیست چقدر طول بکشه عشق واقعی ارزش انتظار را دارد...
نظرات شما عزیزان: